Sunday, July 22, 2007

Thursday, July 19, 2007
 

   

كنج حمام خانه مان،جان می دهد برای زانو در آغوش گرفتن و های های گريه كردنی كه كسی صدايش را نشنود


Sunday, July 15, 2007
 

   

به نام خداوند خرد

سوگند مي خوريم به آفتاب و نور كه حقيقت زبان در بازار مبريم و آموخته به كالا بدل نكنيم.

ما در اين جا سوگند می‌خوريم زبان و جوهر مردمی آن را جز درراه بساطت فرهنگ بشری به كار نگيريم و چهره‌ی زيبايی آن را از برای پاره نانی به سياهی نيالاييم.

ما سوگند ياد مي كنيم كه از پاكيزگی و طراوت از آيين مندی زبان و كلام دفاع كنيم و سخن مردم به بازی نگيريم چراكه كلام و زبان و فرهنگ خانه مردم است.

ما اينجا در پيشگاه خداوند سوگند می خوريم جان و جواهر زبان را به ناچيز نفروشيم و به فرهنگ انسانی همه اقوام،ملتها و مردم جهان وفادار بمانيم.

ما دست سوگند فراز می كنيم و عهد مي بنديم كه آبروی جهان براي نواله اي ناچيز بر زمين نريزيم و به انسان و حق ساری و حقيقت جاری وفادار بمانيم.

بادا كه چنين باد


Tuesday, July 03, 2007
 

   

اندر باب لیسانسیه شدن !
من نيز توان ِ‌تكذيب كردنم نيست!
ولي مي رسد آن روزي كه اين ليسانسيه ي خوشبخت بنشيند پشت ميز ِ كارش و آن يكي كه تازه ويار ِ‌ليسانسيه شدنش در شرف اود است،سربالايي ِ زعفرانيه را در زمستان با آنهمه يخبندانش بالا و پايين كند،آن هم فقط براي چسمسقال واحد!!!
اينجاست كه من سرم را بلند مي كنم و مي گويم يك بار براي هميشه،يك مرحله از تو جلوترم!
:D:D


Sunday, July 01, 2007
 

   


من،تو،خانه مان!

هر چه هست همان حس ِ‌خوشبختيست و ديگر هيچ!
هماني كه وقتي دچارش شوي لحظه ها را كم مي آوري براي بلعيدن ِ‌هر چه آنچه لذت در دنياست!
من و تو "ما" مي شويم و باور مي كنيم كه مي مانيم
آنوقت است كه هر چه در وجودت داري را رو مي كني براي تقسيم،بهتر بگويم،براي تقديم!
ديگر حالاست كه مي تواني بگويي اين خانه،خانه ي ماست
اينجا اتاق خواب ِ‌خانه ي ماست
آنجا درب ِ‌خانه ي ماست
آن يكي آشپزخانه ي خانه ي ماست
اين يكي پنجره ي خانه ي ماست
اين تويي كنار ِ‌من
تو كه در اين كلبه اي كه نرده هاي سفيدش روح از تنم جدا مي كند كنار ِمني
تو كه جاي جاي ِ اين خانه را با من همقدم مي شوي تا بگويي ...
هستي كنار ِ‌من،تا هميشه...
اين مي شود كه وقتي چشم باز مي كني پر از لذتي،مملو از انرژي
نيرويي تو را ازجا مي كند،عشقت را صدا مي زني،مي خندي،مي خنداني!