Thursday, August 30, 2007
 

   

تقدیم به تو که ...



Tuesday, August 21, 2007
 

   

"آدما برای بدست آوردن چيزی که می‌خوان دو تا راه دارن
يا بجنگن
يا صبر کنن
من وقتی مي‌جنگم که هم نيروی کافی داشته باشم و هم بدونم برنده می شم
هر آدم عاقلی اين کار رو می‌کنه
الان که عاشقم،
هم دارم با خودم و هر چيزی که يه زمانی اصلاً فکر نمی‌کردم پا رووش بذارم می‌جنگم
و هم دارم صبر می‌کنم"


Saturday, August 18, 2007
 

   

سياه جاي خودش را به سپيد مي دهد
دختركِ سياه نشين خداحافظي مي كند و اين يكي دخترك ِ‌ روياها،مي نشيند دراين شهر ِ‌سپيد
دست زير چانه مي زند و نگاهش به تك گفته هايم است
لبخند ِ كمرنگش گواه ِ امنيت است
سپيدي ِ‌ دنياي اطرافش گواه ِ آرامش
با من است و من با او
و او كه من را كنار ِ‌دخترك نشاند و قالب مرا دراو گنجاند،
كه خود صاحب آرامش است و هرچه سپيديست
که سرپا خوبی ست و زلال
که وجودش آسایش خاطر را سبب می شود و بس
که عطر ِ وجودش یافت نشدنیست
که طمانینه ی قلبش روحم را نوازش می کند

سپاسگزار اويم