"آدما برای بدست آوردن چيزی که میخوان دو تا راه دارن
يا بجنگن
يا صبر کنن
من وقتی ميجنگم که هم نيروی کافی داشته باشم و هم بدونم برنده می شم
هر آدم عاقلی اين کار رو میکنه
الان که عاشقم،
هم دارم با خودم و هر چيزی که يه زمانی اصلاً فکر نمیکردم پا رووش بذارم میجنگم
و هم دارم صبر میکنم"
سياه جاي خودش را به سپيد مي دهد
دختركِ سياه نشين خداحافظي مي كند و اين يكي دخترك ِ روياها،مي نشيند دراين شهر ِسپيد
دست زير چانه مي زند و نگاهش به تك گفته هايم است
لبخند ِ كمرنگش گواه ِ امنيت است
سپيدي ِ دنياي اطرافش گواه ِ آرامش
با من است و من با او
و او كه من را كنار ِدخترك نشاند و قالب مرا دراو گنجاند،
كه خود صاحب آرامش است و هرچه سپيديست
که سرپا خوبی ست و زلال
که وجودش آسایش خاطر را سبب می شود و بس
که عطر ِ وجودش یافت نشدنیست
که طمانینه ی قلبش روحم را نوازش می کند
سپاسگزار اويم