Monday, October 05, 2009
 

   

آرزوی های نه چندان بزرگ
درست برعکس آن چیزی که قبل ها فکرش را می کردم؛ این خریدهای عجله ای و پشت ِ سر هم اصلا هم ذوق ندارد
دوست دارم این دوران ِ الکی کار داشتن و سر شلوغ بودن زودتر تمام شود و بروم بنشینم وبا فراغ بال تلفن دستم بگیرم و به دوست هایم زنگ بزنم و ببینمشان
دوست دارم دعوتشان کنم خانه ام و با هم بنشینیم و خاطره تعریف کنیم و بلند بلند بخندیم
دوست دارم تا زمان هست مانای دوست داشتنی ام را بیشتر ببینم و صدایش را بشنوم , اما نمی دانم چرا شلوغ ترین دوران ِ زندگی من با آخرین روزهای حضور ِ او تلفیق شده!!
دوست دارم مدتی محیط کارم را نبینم و به زندگی شخصی ام بپردازم
زبانشناسی بخوانم و کلاس موسیقی بروم و تنهایی خانه ام را تمیز کنم و در خلوت موزیک گوش کنم
دوست دارم فکرم مشغول چیزهای بهتر باشد و دل نگرانی هایم کمرنگ تر شود
دوست دارم برای آرام زندگی کردن زمان کم نیاورم!