Monday, April 27, 2009
 

   

در تمام ساعت های کار فقط و فقط عاشق زمانی هستم که جناب مدیرعامل دارد پاسخ ایمیل هایش را روی یک برگه می نویسد و هیچ صدایی ازش در نمی آید و اینجا می شود سکوت مطلق و ما می توانیم به کارهایمان برسیم و مجبور نیستیم صدای گوش خراشش و اردهای وقت و بی وقتش را بشنویم و با بی میلی و پشت چشم نازک کردن اطاعت کنیم
مثل حالا
:)


 

   

اما حالا که فکر می کنم می بینم هنوز ما کوچکتر از آنیم که بتوانیم حتی با غول بازی مواجه شویم , چه برسد به اینکه ببریمش!
بردن این غول ها فقط می تواند برای بزرگترها خوشایند باشد که روز به روز قویتر بشوند و آدم های بازیشان زیادتر شوند...
ما هم باید سگ دو بزنیم و این مرحله ,آن مرحله کنیم تا شاید روزی بتوانیم مثل بزرگترها قدرت مقابله با اینجور غول های بی شاخ و دم را پیدا کنیم و همرنگ آنها شویم و آدم های جمع کرده را فقط به خودمان روا داریم
چه بازی های مزخرفی هستند این بازی ها!!


Thursday, April 23, 2009
 

   

غول بازی
واقعا عجب مراحلی را ازین بازی باید بگذرانی!
حالا تصور کن هر مرحله یک غول دارد به چه سختی که باید بخاطرش کلی بار بسوزی و با غول بازی سروکله بزنی تا بتوانی بعد از کلی زمان ببری اش!
از من می شنوید برای هر مرحله با انرژی کافی وارد شوید و حساب همه چیزش را بکنید
که ممکن است هزار بار ببازید و از دره بیافتید و گاهی اوقات در آب بیافتید و غرق شوید و ازین موش های شاخدار بخوره بهتان و آتش بگیرید , ببازید و از آدم هایتان کم بشود یا حتی ممکن است گیم آور شوید
پس شش دنگ حواستان را جمع کنید و ناامید نشوید
بازی ما که از آن بازی های پر پیچ و خم است , اما غول مرحله های قبل را کشتیم و حالا هم در شرف کشتن یکی از سرسخت ترین غول ها هستیم به اسم غول خانه :دی
دعا کنید غولش دلسوز باشد و زودتر تسلیممان شود
اما کاش که بازی شما راحت تر باشد