لذت می دانید چیست؟!
بنده ملذوذم...
سخنی با آقای نویسنده
وقتی داشتم آرشیو ِ دو،سه سال پیش رو می خوندم دیدم هیچ ردپایی از اون وبلاگ با اون همه مطالب ِ به روز و مخاطب های جورواجورش نیست و انگار نویسندش پیر شده باشه یا حتی بزرگ!
گیریم نویسنده هه یه گوش ِ شنوا پیدا کرده باشه واسه گفتن ِ حرف هاش!ولی تکلیف ِ اونجا چیه که انگار درش پلمب شده و دیگه تووش هیچ انرژی ای نیست !!
این ننوشتن ها واسه بی حوصلگی ِ نویسنده هم که باشه،خب بیبروبرگرد تقصیر می تونه فقط از یک نفر باشه و فکر هم نمی کنم اون یک نفر راضی باشه کلی حرف ِ بهدردبخور توو ذهن نویسنده خاک بخوره و نوشته نشه و کلی هم خواننده دربهدر بشن و یک ماه ِ تمام هربار وبلاگه رو باز می کنند چشمشون به نوشته ی یک ماه پیش بیافته و سوالاتشون بی جواب بمونه!
خب پس آقای نویسنده،لطفا مثل ِ اون موقع ها بنویس دیگه!!!
همه منتظرند!
پائیز ِ اینجا کجا و پائیز ِ آنجا کجا!!
خب چی کار کنم اینجا نمی شه به دی وی دی گفت دِ فاو دِ
به فولدر نمی شه گفت اُردنر
جلو یکی به سی دی پلیر بگی تس ِ دِ پلیر حالیش نمی شه
ام پی تری پلیر هم که از نظر ِ هیچ کس ربطی به ام پ ِ دقای پلیر نداره
در نتیجه مجبور می شی از همون واژه های انگلیسی(با لهجه ی فارسی) استفاده کنی
نتیجتا اگر یه زمان یکی از آلمان بیاد جلوی خودت بگه تسوم بای اشپیل:تس ِ دِ رُم یه جوریت می شه!!!
آغوش تو
و رسید زمانی که دیگر توصیف نتوان کرد
وصف ِ آن همه عطر ِ آغوش،وقتی متعلق به توست
و لبهای تو و آن اتفاق ِ پابه ماه
من از وصف ِ تمنای وجودم دم می زنم،وقتی عشق امانم نمی دهد
و از آینه های توو به توو که ما را تا بی نهایت،کنار ِ هم نمایش داد
من از نگاه ِ تو که چشمانت را بقل بقل شیشه ای می کند صحبت می کنم
از دستانی که بغض ِ مرا در آغوش می کشد و مرا در من می میراند
دست هایی که گرمایش شفا بخش است
همان دستانی که قلم ِ خدا خط ِ عمر و چه و چه را رویش آنچنان نگاشته و پیوند زده تا بهانه ام شود برای لمسشان
من از نجابت ِ نوازش های تو می گویم،وقتی ...
...
نه،... دیگر واژه ای در وصف ِ مهربانی ات نمی گنجد!
توان ِ گفتنم نیست!