Wednesday, November 22, 2006
 

   

از اونجایی که اتفاقای خنده دار برای آدمایی که خودشون سوژه اند پیش میاد
امروز هم ازون روزا بود
با منا که سوار ِ تاکسی می شیم،راننده هه ازون سوژه خنده ها از کار درمیاد
ازونایی که به زن می گه آبجی یا ضعیفه و عشق ِ لاتی
توو کل ِ مدتی که سوار ماشینش بودیم یک لحظه هم به صندلی تکیه نداد
خودش و جفت دستاش چسبیده بود به فرمون و کاش فقط همین بود
آهنگ ِ "دیشب اومدم خونتون نبودییییییی راستش و بگو کجا رفته بودیییییی"-عباس قادری- رو گذاشته بود و آی باهاش می خوند.با تمام احساس.تازه اونجاییش هم که خانمه می گه:"به خدا رفته بودم سقا خونه دعا کنم" رو هم با صدای ملایم تری می خوند و بشکن می زد و ازین سوت بُلبلیا می زد.همچین توو حس بود که نگو و نپرس.حال می کرد با خودش.
آهنگ که تموم می شد می گفت:ماشاالله،مرسی(همراه ِ اون سوت قشنگاش)
آهنگ بعدیش هم که دیگه نور ِ علی نور
می گفت:"زن تکـــــــــــــــــــــــه گوله ی نمکـــــــــــــــــــــــه
زن طــــــــــــــــلاست پر ِ ناز و اداست"
همین طوری بشکن می زد و می خوند و سوت می زد
و ازین جور چیزا که دیگه ما از خنده مرده بودیم.
من نمی دونم پیش ِ خودش فکر نمی کنه آدم قر تو کمرش خشک می شه!
ای بابا!