Saturday, August 18, 2007
 

   

سياه جاي خودش را به سپيد مي دهد
دختركِ سياه نشين خداحافظي مي كند و اين يكي دخترك ِ‌ روياها،مي نشيند دراين شهر ِ‌سپيد
دست زير چانه مي زند و نگاهش به تك گفته هايم است
لبخند ِ كمرنگش گواه ِ امنيت است
سپيدي ِ‌ دنياي اطرافش گواه ِ آرامش
با من است و من با او
و او كه من را كنار ِ‌دخترك نشاند و قالب مرا دراو گنجاند،
كه خود صاحب آرامش است و هرچه سپيديست
که سرپا خوبی ست و زلال
که وجودش آسایش خاطر را سبب می شود و بس
که عطر ِ وجودش یافت نشدنیست
که طمانینه ی قلبش روحم را نوازش می کند

سپاسگزار اويم